۱۳۹۲ فروردین ۲۸, چهارشنبه

فریدون فرخزاد مردی که از نو او را باید شناخت / شهرت برق آسا




قدیمی ها - م. صدر (قسمت ششم): با پخش اولین شو میخک نقره ای و انعکاس آن در سطوح مختلف اجتماع گویی یک زلزله هنری رخ داد. روزنامه ها و مجلات خبرنگاران خود را برای مصاحبه با کسی که یکشبه ره صد ساله پیموده بود اعزام داشتند. شرکت های تبلیغاتی و صاحبان صنایع اصرار داشتند که فرخزاد را راضی به شرکت در آگهی های تبلیغاتی خود کنند که چون جواب رد می شنیدند از کسانی که شباهتی به او داشتند و این شباهت با گریم آن اشخاص بیشتر می شد استفاده می کردند که همه سعی می کردند هر چقدر شبیه تر اداها و خنده های منحصر بفرد او را تکرار کنند.


دینامیک، افشین و فریدون فرخزاد

آقایی بنام فرزاد که تقریباً شبیه فرخزاد بود منتها بیست سانت کوتاه تر، آگهی صابون گلنار را بر وزن ترانه «لب دریا» خانم رامش برای این کالا بازی کرد که بلافاصله از او شکایت نمودیم و رای هم گرفتیم (فیلم آن موجود است). هر مردی که در هر کجا شباهتی به فرخزاد داشت سعی می کرد از آن شباهت استفاده مادی و معنوی و گاه هر دو را ببرد و در بعضی موارد سوء استفاده! کاباره های معروف تهران برای عقد قرار داد بارها  مبلغ پیشنهادی خود را افزایش  دادند ولی جواب رد شنیدند. فلان شخصیت برای مراسم ازدواج دختر یا پسرش حاضر بود برای سه ساعت حضور فریدون در عروسی صد هزار تومان بپردازد (قیمت یک پیکان در سال 1348 شانزده هزار و هشتصد و چهل تومان بود). وقتی از دختر شایسته آن سال پرسیدند چه آرزویی داری؟ گفت: خواستگاری برایم بیآید که هم تیپ فرخزاد باشد. مرحوم آقای حسین مهرپور رئیس اداره کل امور تربیتی وزارت آموزش و پرورش در جهت برآوردن خواست دختران ممتاز دبیرستان های آن سال کشور  دعوتنامه ای برای حضور فریدون و اجرای برنامه در اردوی آن سال در رامسر با پیک ارسال نمود که فریدون بلافاصله آن را امضا کرد.


گیتی پاشایی و فریدون فرخزاد

در عرض سه ماه شش ترانه با نام های: «که مرا دوست دارد»، «هر کی ندونه من می دونم»، «عشق من برگرد»، «پدر عشق بسوزه»، «غم تو دل من میمیره» و «چشمای تو کار کجاست» از فریدون در سه صفحه به بازار آمد که رکورد زد و رادیو ایران دائماً آنها را پخش می کرد. روزهای جمعه عصر از ساعت 16:00 الی 18:00 برنامه ترانه های درخواستی از رادیو ایران پخش می شد که در یک جمعه تمامی هجده ترانه درخواستی از فرخزاد بود که خانم فروزنده اربابی با تعجب  گفتند» ما که این ترانه را همین چند دقیقه قبل پخش کردیم؟ ولی باز هم درخواست شده بود. مجله جوانان و اطلاعات بانوان و زن روز تقریباً هر هفته مطالبی همراه با عکس از فریدون  چاپ می کردند. یادم می آید کاباره معروفی در اهواز برای یک شب برنامه در آنجا خیلی اصرار می کرد که عصر رفتیم و صبح روز بعد برگشتیم و کاباره جزیره همینطور و متل قو که برای هر دوشنبه شب در تابستان ها با فریدون قرارداد داشت.


لیلا فروهر و فریدون فرخزاد

این شهرت سریع دردسر هایی را هم در بر داشت مثلاً اکثر مرد ها از همان ابتدا بنا به دلایل مختلف که مهمترین آن ها عدم توفیق در رخنه به دل خانم ها و عدم توانایی در رقابت با فریدون چه از نظر ظاهر و چه قدرت فکری و سرعت در حرف زدن و چه لباس پوشیدن منحصر بفرد او بود با او بد بودند و در مواردی هم کینه داشتند. دلیل دیگرش این بود که می دیدند زن ها و دختر ها و خواهران و مادران آنها شیفته فریدون هستند و این برایشان گران می آمد. درک این موضوع که دوست داشتن یک هنرمند در بسیاری موارد می تواند بسیار پاک و آسمانی هم باشد با توجه به طرز فکر اغلب مردها در آن زمان از قوه درک خیلی ها خارج بود. مردهای سینما را خود عاشق سینه چاک هنرپیشه های زن سینما بودند ولی وقتی زن های آنها می خواستند یک هزارم همین احساسات را نسبت به هنرمندان مرد داشته باشند، این کار عیب شمرده می شد و صدها دلیل واهی هم برای این ممنوعیت از خود می ساختند. از این رو بازار شایعات بر علیه فریدون را هر روز داغتر و گسترده تر می کردند. دلیل چند طلاق در دادگاه های حمایت از خانواده علاقه وافر خانم به فرخزاد عنوان شد که روزنامه اطلاعات هم به کنایه مطلبی به تاریخ 2/9/1350 در این باره نوشت. در مواردی تلویزیون ها توسط پدر خانواده شکست زیرا دلیل تجدیدی و یا مردودی فرزندان خود را نگاه کردن آنها به برنامه های تلویزیونی و گوش کردن به ترانه های فرخزاد می دانستند که در این زمینه مجله توفیق کاریکاتور بسیار جالبی چاپ کرد و نوشت «خود شکن تلویزیون شکستن خطاست». خیلی وقت ها جوان های آن روزگار برنامه های فرخزاد را دزدکی نگاه می کردند و یا به بهانه دیدار دایی و خاله و عمه و عمو (با هر کدام که ندار بودند) به خانه آنها می رفتند و به تماشای آن می پرداختند و...


فریدون فرخزاد و شهره صولتی

این حساسیت ها وقتی به حداکثر خود رسیدند که برنامه صبح های جمعه رادیو را هم با نام جمعه بازار ابتدا یک هفته در میان و بعد هر هفته به فریدون سپردند که در دوره ای با همکاری خانم ها ژاله علو و فروزنده اربابی  اجرا می شد و اکثر هنرمندان نامدار آن زمان مثل خانم ها و آقایان  فیروزه، مرحوم ویگن، بهشته، عارف، مرحوم آغاسی، مرحوم شاباجی خانم (زرندی)، گلپا، رامش، مسعودی و... در آن به طور زنده شرکت می جستند. این حساسیت ها باز زمانی که «امل ساین» خواننده و هنرپیشه مشهور و زیبای ترک به دعوت فریدون به ایران آمد و یک هفته تمام مهمان فریدون و در خانه او بود! و در شوهای تلویزیونی و رادیویی و کاباره ای فریدون هم شرکت کرد بیشتر شد. دوستی سریع آنها هر لحظه داغتر و عمیق تر می شد تا جایی که صحبت از ازدواج آن دو به میان آمد که با توجه به مقام آن زمان ایران و ایرانی در منطقه و جهان و درآمد هنگفت امل ساین در  سفر به ایران، او کاملاً با این ازدواج موافق بود! ترجمه حرف های آن دو برای یکدیگر توسط من بیشتر مبین احساسات شدید امل ساین نسبت به فریدون بود تا فریدون به او. ولی فریدون ارائه جواب قطعی را به سفر متقابل خود به استانبول و ازمیر موکول کرد که هرگز وقت و امکان آن میسر نشد. بعد ها شایعه ازدواج فریدون با مرحومین خانم گیتی پاشایی و سوسن و سرکار خانم نسرین هم به روزنامه ها کشید که هیچکدام به مرحله عمل نرسیدند.


فریدون فرخزاد، رامش و اکبر گلپایگانی

در طول شوهایی که فریدون در طی زندگی هنری تلویزیونی اش در طول ده سال اجرا کرد، هنرمندان آماتور بسیاری توسط وی به اجتماع معرفی شدند که برخی از آنها این راه را بنا به دلایلی مثل ازدواج و یا مخالفت خانواده و یا عدم توانایی روحی در تحمل فشار شهرت ادامه ندادند. ولی برخی دیگر نه تنها با حداکثر توان آن راه را طی کردند، بلکه متاسفانه بسیاری از آنها حتی بعد از مرگ فریدون هم یادی از او نکردند و بر مزار او هم نیامدند؟ برخی حتی مدعی شدند اگر فرخزاد هم نبود ما به هر جهت به خاطر هنرمان و صدایمان معروف می شدیم! عده ای هم اصولاً فکر کردند حافظه همه دستخوش آلزایمر شده و ادعا کردند خودشان و به صورت طبیعی معروف شده اند! عده ای حتی پا را فراتر گذاشته به عناوین مختلف برعلیه او نیز دادسخن دادند و راه بی انصافی را پیمودند. همه اینها غافل هستند که حتی جزعیات معروفیت تک تک آنان و التماس های آنها و کادو آوردن های آنها و واسطه پیدا کردن های آنها و غیره برای شرکت داده شدن در برنامه ها در حافظه من و چند نفر دیگر هنوز و همچنان با شهودی که  هنوز زنده هستند باقی است.


فریدون فرخزاد و لیلا فروهر

به هر جهت برخی از هنرمندانی که از ابتدا توسط فریدون فرخزاد معروف شده اند به ترتیب زمانی اینها هستند: نازلی، پونه، نلی، مهناز، یلدا، مژگان، سالی (مریم جلالی)، بلا، بتی، سلی، کامبیز، مرتضی، شاهرخ، شهره و شهرام صولتی، حمید شب خیز، نوش آفرین (به عنوان خواننده و نه بازیگر)، گیتی پاشایی، اکی بنایی، وفا، سیمین غانم، مرجان (به عنوان خواننده و نه بازیگر)، فرزین، سعید محمدی و بسیاری دیگر. از طرفی خوانندگانی هم بودند که قبلاً سابقه خوانندگی و اندکی شهرت داشتند ولی فریدون باعث اشتهار بیشتر آنها شد.


فریدون فرخزاد

متاسفانه این شهرت برای فریدون هم مثل هر شادی که غمی را به دنبال دارد لطماتی را هم به همراه داشت. آنیا همسر فریدون که عادت به یک زندگی آرام و بی و سر و صدا و منضبط آلمانی را داشت از اینکه شوهرش دائم بیرون از خانه برای ضبط تلویزیونی، ضبط رادیویی، کاباره تا ساعت سه صبح برای همه شب ها، شرکت در عروسی ها، تولد ها و مراسم بعضاً اجباری از طرف مقامات، رفتن به استودیو های مختلف برای ضبط ترانه هایی که باید به بازار می آمدند و گاه به دلیل تجهیزات ابتدایی آن زمان روزها به طول می آنجامید تا یک ترانه به طور استاندارد ضبط شود، تمرین با اکستر و رسیدگی به امور کادر آن، پذیرایی از میهمانان خارجی (زیرا در آن زمان او تنها کسی بود که در صنف خودش به سه زبان انگلیسی، آلمانی و فرانسه آشنایی داشت)، سفرهای شهرستان ها و ده ها برنامه دیگر  طاقت نیاورد. از همه اینها که بگذریم او علاقه زنها را به شوهرش می دید، صف دختران دبیرستانی را که هر روز جلوی خانه اشان برای دیدن فریدون می آمدند و دست بر دار نبودند می دید و در خود تلویزیون هم بوسه های بعضاً داغ زنها را که از فریدون می گرفتند مشاهده می کرد و همه اینها نه تنها خارج از ظرفیت تحمل آنیا بلکه باید حق داد که انصافاً خارج از قدرت تحمل هر همسری می تواند باشد. به همه اینها درد غربت و دوری از خانواده را نیز باید علاوه نمود. لذا یک روز که فریدون به خانه آمد آنیا خیلی راحت باو گفت من و رستم به آلمان بر می گردیم. اگر خواستی با ما زندگی کنی به آلمان بیا. در غیر این صورت باید از هم جدا شویم. فریدون دادن پاسخ را به آینده موکول کرد تا زمانی که دو سال بعد صحبت از ازدواج با خانم ترانه سندوزی پیش آمد و آن زمانی بود که طلاق نامه رسمی آنیا با پیک وزارت امور خارجه برایش ارسال شد.


فریدون فرخزاد و گیتی پاشایی

در غم دور شدن همسر و فرزند فریدون دو ترانه بیاد ماندنی «خداحافظ آنیا» و «پسرم» که از ساخته های هاملت میناسیان بود را اجرا کرد که مورد استقبال بسیاری قرار گرفت و بارها با ریتمهای مختلف باز خوانی شد. شهرت فریدون فرخزاد در سال های 1351 و 1352 به اوج خود رسید و حالا همه او را می شناختند و به عنوان معروفترین هنر مند ایرانی، پولسازترین آنها نیز بود. پس از آن این شهرت تا سال 1355 به تدریج و به آهستگی رو به کاهش گذاشت که دلیل عمده آن زیاد شدن تعداد دیگر شوهای تلویزیونی و قطع برنامه های رادیویی او بود که از نتایج کار همان دشمنان دیرین به شمار می رفت، از آن به بعدهم با سرعت بیشتری رو به افول گذاشت و از 1357 تا 1361 که در ایران خانه نشین شد دیگر بندرت خبری از او شنیده می شد. تا این که از سال 1364 او با سبک و سیاقی به کلی متفاوت و این بار در صحنه های بین المللی ظاهر گردید. ناگفته نماند که او هم همانند اکثر هنرمندان دیگر در سال 1358 بارها به دادگاه انقلاب در اوین احضار شد.

مرگ آن نیست که در گور سیاه دفن شوم
مرگ آن است که از قلب تو و خاطر تو محو شوم

ایمیل م.صدر: fereidonnamdar@yahoo.com

۱ نظر:

علی گفت...

بسیار زیبا و خواندنی ، خوشحالم که کسی مثل آقای صدر هست تا ناگفته ها را بیان و واقعیات زندگی فریدون فرخزاد را منعکس کند
با نهایت تشکر از آقای صدر عزیز و قدیمیها